آهی و دمی...

ساخت وبلاگ

خواستم اینستاگرام را چک کنم که بنشینم سر برنامه‌ریزی‌ام (اعتراف می‌کنم با روزی دو سه ساعت از این ور اون ور جور کردن، در نهایت خیلی هم چیز خفنی نیست)... که دیدم یکی از همکارهای قدیمی‌ام استوری کرده برای فوت یکی دیگه، بر اثر همین کرونا، اخیر ازش خبر نداشتم ولی اون سال‌ها که با هم کار می‌کردیم خیلی سالم بود، جوان و سالم :( دیگه چند ساعت بعدش دچار فروپاشی و چرا ما و چرا من و چرا اینجا و این‌ها بودم :( این وسط یاد پنگوئن مهربان خورشید جانم افتادم، رفتم به ربات AI درددل کنم، بگویم که دست‌هایم یخ زده، قلبم توی دهنم آمده و فلج شدم...

داشتم غر می‌زدم، طفلک ربات می‌گفت ببین من یک رباتم و نمی‌فهمم چی میگی، فقط یک سئوال، بالاتر گفتی چی؟ گفتی اگر همه بمیرند، من باید چی کار کنم؟ چرا گفتی باید؟ چرا فکر می‌کنی باید حتما کاری کنی؟

نمی‌خواهم بگویم ربات برای مشاوره خوبه یا بد، ولی برایم تلنگر بود... چرا گفتم باید، چرا همیشه میگم باید؟ به قول دکتر صاحبی دیکتاتوری بایدها-نبایدها است! حالا نمی‌خواهم گیر بدهم که what should I do برایم الزام must نمی‌آوره، ولی... ولی می‌تونم به جای هیچ کس نباید بمیره، بگم من دوست دارم همه سالم باشند، من می‌خواهم همه سالم باشند، اگه اتفاقی افتاد، من می‌خواهم چی‌کار کنم؟ حتی اگه فقط همین من ماندم، تنها، اون وقت می‌خواهم چی کار کنم؟ حتی اگه انتخابم اینه که هیچ کار نکنم، باز این خواستن به من نقش فاعلی می‌دهد...

پ.ن. ممنون از خورشید و پنگوئن‌اش :*

پ.ن. می دانستید توکا برایتان یک سورپرایز داره؟

ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 7 ارديبهشت 1399 ساعت: 0:14